نویسنده: دکتر صالح عضیمه
مترجم: دکتر سید حسین سیدی



 
سری و اسراء، حرکت در شب را گویند، سری و أسری به حرکت در شب اختصاص دارد و با الف به لهجه‌ی حجاز است. در قرآن کریم سوره‌ای است به نام «الإسراء» که در آیه‌ی نخست آن به حادثه‌ی حرکت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در شب از مسجدالحرام در مکه به مسجدالاقصی در بیت المقدس می‌پردازد. سپس، معراج حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) به آسمانهای بالا و بعد از آن به محضر مقدس و منزه از هرآنچه شایسته‌ی کمال آن نیست، می‌رسد. آیه چنین است: سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَیلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِی بَارَكْنَا حَوْلَهُ لِنُرِیهُ مِنْ آیاتِنَا إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ (1).
کتابهای تفسیر و حدیث و منابع فقه و اصول به بیان حادثه و شرح مبسوط این آیه پرداخته‌اند که نزد مسلمانان و غیرمسلمانان شهرتی دارد و تأثیر آن را بر میراث ادبی و جنبه‌های بارزی از تمدن جهانی نمی‌توان منکر شد. آنچه برای ما اهمیت دارد، برجسته‌ترین جنبه‌های آن و ارزشمندترین بخشهای آن و دیریاب‌ترین از حیث معناست. این حادثه که معجزه و کرامت رسول بزرگوار (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌باشد توسط تعداد زیادی از صحابه- از جمله علی بن ابی طالب (علیه السلام)، انس بن مالک، شداد بن أولی، ابوسعید خدری، ابوهریره، عبدالله بن مسعود، عمر بن خطاب، عبدالله بن عمر، أبى بن كعب، سمرة بن جُندب، بریده، صهیب بن سنان، حذیفه بن یمان، سهلان بن سعد، ابوایوب انصاری، جابر بن عبدالله، ابوالحمراء، ابوالدرداء، عروه، ام‌هانی، ام سلمه، عایشه و اسماء بنت ابی بکر- همگی از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت کرده‌اند.
صدوق در أمالی، با استناد به امام صادق (علیه السلام) آورده است که، حضرت فرمودند: «وقتی حضرت به بیت المقدس حرکت شبانه آغاز کردند، جبرئیل ایشان را بر براق نهاد و به است المقدس رسیدند. محرابهای پیامبران بر او عرضه شد و با ورودش به او سلام دادند و رسول خدا از کنار کاروانی از قریش گذشت که آبی در ظرف آنها بود و شترشان را گم کرده بودند و از وی آن را می‌طلبیدند. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از آب نوشید و بقیه‌ی آن را ریخت. وقتی صبح شد به قریش فرمود: «خداوند بلندمرتبه مرا شب هنگام به بیت المقدس حرکت داد و آثار و منازل پیامبران را به من نشان داد و من از کنار کاروان قریش در فلان مکان گذشتم که آن را گم کرده بودند و من از آبشان نوشیدم و بقیه‌ی آن را ریختم. ابوجهل گفت: اگر فرصتی به شما دست داد از وی بپرسید چند ستون و چراغ در آنجا بود؟ گفتند:‌ ای محمد! آنجا کسی هست که وارد بیت المقدس شد؛ برای ما بیان کن ستونها، محرابها و چراغهای آن چندتاست؟ جبرئیل تصویری از بیت المقدس را در برابرش نهاد و آنها را از پرسشهایی که می‌کردند مطلع می‌ساخت. وقتی به آنها جواب داد گفتند: تا کاروان بیاید و از آنها بپرسیم. حضرت فرمود: تصدیق آن این است که کاروان با طلوع خورشید نزد شما می‌آید و در جلو آن شتری خاکستری وجود دارد...»
همچنین با اسناد به عبدالله بن عباس چنین آمده است: «رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) وقتی به آسمان رفت، جبرئیل وی را به رودی به نام نور برد. چنان که در قرآن آمده است: وَجَعَلَ الظُّلُمَاتِ وَالنُّورَ (2). وقتی به آنجا رسیدند، جبرئیل به ایشان گفت:‌ای محمد! از برکه‌ی خداوند عبور کن که خداوند دیدگانت را روشن نموده و از مقابل تو گذشت. این رودی است که احدی از آن نگذشته است، نه فرشته‌ای مقرب و نه پیامبری؛ امّا من هر روز در آن فرو می‌روم و خارج می‌شوم و بالهایم را می‌تکانم. قطره‌ای از بالهایم نمی‌چکد مگر این که خداوند از آن فرشته‌ای مقرب می‌آفریند که بیست هزار صورت و چهل هزار زبان دارد. هر زبان او به زبانی حرف می‌زند که زبان دیگر آن را نمی‌فهمد... .»
نیازی به بیان جزئیات حادثه نیست که در آن در هر آسمان خلق فراوانی از پیامبران، فرشتگان و صالحان جمع شدند؛ و با هر پیامبری ماجرا و گفتگویی داشت و با تعدادی از فرشتگان پرسش و گفتگویی داشت. از جهنم و بهشت و محتوای آنها آگاه گشت، به فرشتگان نگهبان آتش گوش سپرد و آنها عذاب آن را برایش توصیف نمودند و از ساکنان آنجا و انواع عذابی که می‌کشند، سخن گفت که هر گروه به یکی از اعمال بد اختصاص یافته بود. به فرشتگان بهشت گوش سپرد که آنها هم از انواع لذت و شادی روایت می‌کردند و از متنعمان در بهشت و رضا و رضوان و خیر و احسان که خداوند برای آنها مهیا کرد، سخن می‌گفتند.
آیه‌ی اسراء صریح و روشن است؛ و بر حادثه‌ای تأکید دارد که از مسجدالحرام در مکه- قبل از هجرت- رخ داده است و اقوال معتبر محدثان و علمای مسلمان بر آن اتفاق نظر دارند؛ امّا در سالی که رخ داده، اختلاف نظر پیدا کرده‌اند. گروهی می‌گویند در سال دوم بعثت بوده است (قول ابن عباس) و بنا به قول علی (علیه السلام) در الخراج در سال سوم بعثت. گفته شده است در سال پنجم یا ششم. به قولی در سال دوازدهم؛ قول دیگر یک سال و پنج ماه قبل از هجرت؛ و قولی هم بر یک سال و سه ماه قبل از آن اشاره دارد.
در کیفیت اسراء هم دچار اختلاف گشتند. گفته شده: حرکت از مسجدالحرام تا بیت المقدس سپس از آنجا به آسمانها، جسمانی و روحانی با هم بوده است؛ این رأی بیشتر دانشمندان و متفکران مسلمان است. نظر دیگر این که از مکه تا بیت المقدس با جسم و روح بوده است و آن گاه از آنجا به آسمانها روحانی بوده است. جمعی از مسلمانها بر این قول هستند؛ گفته شده است، روحانی بوده است و رؤیایی صادقانه که خداوند به پیامبرش نمایاند؛ استدلال آنها به این رأی به سخنی است که نویسنده‌ی الدرالمنثور به روایت ابن اسحاق و ابن جریر از عایشه آورده است. عایشه می‌گوید: «جسم رسول خدا را از دست ندادم، بلکه ایشان با روحشان معراج کردند.» در رد این سخن همین کافی است که اسراء در مکه قبل از هجرت بوده است و حضرت با عایشه در مدینه پس از هجرت زناشویی کرد. نویسنده مجمع البیان چه خوب و با دقت نظر و تحقیق از حیث تاریخی و فکری وسیع به این مسأله پرداخته است و به نتایجی رسید که بیشتر مسلمانان بر آن اتفاق نظر دارند. سخن ایشان چنین است: «برخی می‌گویند معراج در خواب بوده است که بطلانش پیداست؛ چون نه معجزه خواهد بود و نه برهان.»
نویسنده‌ی المناقب که به تعداد آرای مردم در معراج می‌پردازد، می‌گوید: «دیگران می‌گویند، ایشان به جسم و روح به آسمانها عروج کرد. این مطلب را از ابن عباس، بن مسعود، جابر، أنس، عایشه و أم‌هانی روایت کرده است. اما منکر آن نیستیم هرگاه که دلیل بر آن اقامه شود. چون خداوند معراج موسی (علیه السلام) را در طور قرار داد: وَ مَا كُنْتَ بِجَانِبِ الطُّورِ (3)؛ ابراهیم (علیه السلام) را در آسمان دنیا: وَ کذَلِكَ نُرِی إِبْرَاهِیمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ (4)؛ و عیسی (علیه السلام) را در آسمان چهارم: بَلْ رَفَعَهُ اللَّهُ إِلَیهِ (5)؛ و ادریس (علیه السلام) را در بهشت: وَرَفَعْنَاهُ مَكَانًا عَلِیاً (6)؛ و محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) را: فَكَانَ قَابَ قَوْسَینِ أَوْ أَدْنَى (7)، که این به خاطر همت بالای او بود.
علامه طباطبایی در المیزان بعد از چند بار تأکید می‌گوید: اسراء یک بار نبوده است، بلکه دو بار صورت گرفته است. معتقد است مرتبه دوم همان است که در سوره‌ی نجم روایت شد؛ به نقل قول سیوطی از ابن عباس اشاره می‌کند که در ذیل ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّى (8) می‌گوید: «او محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) است که به پروردگارش نزدیک و نزدیکتر شد.» در الدرالمنثور همچنین از برخی از اصحاب پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت شده که از حضرت پرسیدند: ‌ای رسول خدا! آیا پروردگارت را دیده‌ای؟ فرمودند: «با چشمانم ندیدم ولی با قلبم دوبار دیده‌ام» و آن گاه تلاوت فرمودند: ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّى.... صدوق در التوحید روایت می‌کند که محمد بن فضیل از امام رضا (علیه السلام) پرسید: آیا پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) پروردگارش را دید؟ فرمود: «آری به قلبش دیده است. مگر نشنیده‌ای که خداوند فرمود: مَا كَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَى (9). یعنی به چشم سر ندیده است، اما به قلب دیده است.»
وقتی به جهت‌گیری حکیم سلطان محمد گنابادی توجه می‌کنیم، می‌بینیم که وی مسأله را به طریق جمع بین حکمت و شریعت بررسی کرده است. سخن او سخت و طولانی است، اما ما جامع و مختصری از آن را بیان می‌کنیم. وی معتقد است: صحیح نیست که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از ملاً اعلی با آن همه گنجینه و اسرار انقطاع حاصل کند. وی در سرشت و اصل آفرینش خود آماده‌ی اتصال به آن جهان با ابزار و وسایل متفاوت است؛ و اگر برای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) قدرتی خاص و متمایز نمی‌بود- که نزد بشر مانند آن نیست- هرگز نمی‌توانست از پروردگارش و امین وحی، پیام و رسالتی دریافت دارد. اگر باخبر شدیم که وی به آسمان عروج کرد و از آن فرود آمد، ما آن خبر را معجزه‌ای می‌دانیم که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از جانب خداوند مورد توجه قرار گرفت. همچنین، می‌دانیم که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مجهز است به چیزی که وی را برای تحقق این معجزه آماده می‌سازد. سخن حکیم گنابادی چنین است:
«با بدن طبیعی‌اش، با عبا و نعلین به بیت المقدس عروج کرد و از آنجا به آسمانها و از آسمانها به ملکوت و از آنجا به جبروت و از آنجا به عرش که فوق امکان است. در این سیر، جبرئیل از پشت سر او حرکت می‌کرد؛ چون وی از عالم امکان بود و برای او راهی برای رفتن به مافوق امکان نبود؛ زیرا فرشتگان هر یک جایگاه مشخصی دارند که برخلاف انسان نمی‌توانند از آن تجاوز نمایند. در عروج با بدن طبیعی به ملکوت و جبروت به خاطر سقوط حکم فرشته و حتی حکم امکان از او با بقای خودش، جای شگفتی نیست.» جمله‌ی اخیر او اشاره دارد به این که شرطهای جدیدی برای جسم طبیعی وی خلق می‌شود؛ وقتی که وادیهای آسمانها شکافته می‌شود؛ و این جسم را با مکانهایی که با آن مواجه می‌شود، هماهنگ می‌سازد. امّا حقیقت نبوت و نورانیت آن، بر وضعیت خود بدون تغییر و تبدیل باقی می‌ماند.
حکیم گنابادی به طرح موضوعی می‌پردازد که شایسته است بیشتر مورد توجه پژوهشگران واقع شود؛ و آن زمان معراج است که کوتاه بوده است و رویدادهای آن گسترده؛ به طوری که این زمان کوتاه برای آن کم بوده است؛ و یا این که گنجایش یکی از آن رخدادها را نداشت. می‌بینیم، گنابادی در رسیدن به حق موفق بوده است و شناخت درست را بیان کرده وقتی که می‌گوید: «زمان آنجا با زمان اینجا متفاوت است؛ یعنی میزان ساعتی از روزگار همچون هزار ساعت از زمان یا پنجاه هزار سال است.» در قرآن بهترین شاهد و دلیل است که فرمود: وَإِنَّ یوْمًا عِنْدَ رَبِّكَ كَأَلْفِ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ (10)؛ و یا آیه‌ی: فِی یوْمٍ كَانَ مِقْدَارُهُ خَمْسِینَ أَلْفَ سَنَةٍ (11). این موضوع را درنوردیدیم چون بیش از یک بخش می‌طلبد و حتی به خاطر گستردگی، دقت و اهمیت آن به بیش از یک کتاب نیاز دارد.

پی‌نوشت‌ها:

1- اسراء (17)، آیه‌ی1: منزه است آن [خدایی] که بنده‌اش را شبانگاهی از مسجدالحرام به سوی مسجدالاقصی- که پیروان آن را برکت داده‌ایم- سیر داد، تا از نشانه‌های خود به او بنمایانیم، که او همان شنوای بیناست.
2- انعام (6)، آیه‌ی 1: تاریکی و روشنایی را پدید آورد.
3- قصص (28)، آیه‌ی 46: تو در جانب طور نبودی.
4- انعام (6)، آیه‌ی 75: و این گونه ملکوت آسمانها و زمین را به ابراهیم نمایاندیم.
5- نساء (4)، آیه‌ی 158: بلکه خداوند او را به سوی خود بالا برد.
6- مریم (19)، آیه‌ی 57: و ما او را به مقامی بلند ارتقا دادیم.
7- نجم (53)، آیه‌ی 9: تا فاصله‌اش به قدر [طول] دو [انتهای ] کمان یا نزدیکتر شد.
8- همان، آیه‌ی 8: سپس نزدیک آمد و نزدیک شد.
9 - نجم (53)، آیه‌ی 11: آنچه را دل دید انکارش نکرد.
10 - حج (22)، آیه‌ی 47: و در حقیقت، یک روز از [قیامت] نزد پروردگارت مانند هزار سال است از آنچه می‌شمرید.
11- معارج (70)، آیه ی4: ... درروزی که تعدادش پنجاه هزار سال است به سوی «او» بالا می‌روند.

منبع مقاله :
عضیمه، صالح؛ (1392)، معناشناسی واژگان قرآن (فرهنگ اصطلاحات قرآنی)، ترجمه‌ی سیدحسین سیدی، مشهد: انتشارات آستان قدس رضوی، چاپ چهارم